جدول جو
جدول جو

معنی گرفته دل - جستجوی لغت در جدول جو

گرفته دل
غمگین، اندوهناک، متالم
تصویری از گرفته دل
تصویر گرفته دل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفته لب
تصویر گرفته لب
ساکت، خاموش، لب فروبسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشفته دل
تصویر آشفته دل
آشفته خاطر، پریشان خاطر، پریشان حال، شوریده، مضطرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسسته دل
تصویر گسسته دل
دل شکسته، آزرده دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته دل
تصویر تفته دل
تنگدل، دل افگار، آزرده دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفته دم
تصویر گرفته دم
نفس تنگ تنگ نفس، بستن نفس بهنگام حرکت و دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتن دل
تصویر گرفتن دل
بتنگ آمدن، غمگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشفته دل
تصویر آشفته دل
پریشان خاطر آشفته حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافته دل
تصویر کافته دل
شکافته دل، افسرده دلسوخته
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش ساکت: دیدی مرا گرفته لب آتش پارسی زتب نطق من آب تازیان برده زنکته دری. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه زدن طعن زدن: زمهرم مکش سوی پیکار خویش گرفته مزن بر گرفتار خویش. (نظامی)، سرزنش کردن ملامت کردن، لاف زدن گزاف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مشتاق آرزومند، حسود حاسد رشکین، زله خوار ریزه خوار: طعمه گرسنه دلان سخن استخوان ریزه های خوان من است. (حسین ثنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
آزرده دل: وداع کن که هم اکنون همی بخواهم رفت گسسته دل زنشابور و صحبت احباب. (معزی) گسسته دم. آنکه پس از دویدن خسته شده و نفسش بند آمده باشد: نگر که در پی بویت دویده بود صبا که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته دل
تصویر تفته دل
آزرده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشفته دل
تصویر آشفته دل
((~. دِ))
پریشان خاطر، آشفته حال
فرهنگ فارسی معین